← در مقابل “جنبش امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی” ساکتیم.
← ناباورانه؛ بله؛ ناباورانه، در مقابل “جنبش امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی” ساکتیم. در حالی که مجرمان دیگر، قبل از اثبات حکمشان به پهنای شجرهنامه، از صفحه حوادث روزنامهها سر در میآورند، بردن نام مفسدان اقتصادی، همان سارقان خون شهیدان، حتی پس از نهایی شدن حکم، یا در حالی که از پاسخ به قاضی متواریاند، “جیز” و شری نابخشودنی تلقی میشود.
← میبینید؛ این، تحقیر دست جمعی ملت است.
← پدیدارشناسی این بلا که بر سر ما نازل شده چیست؟ این، یک تحقیر دستجمعی است و واقعیت ملموس زندگی ما را اینچنین تلخ و غمانگیز ساخته است.
← خوب؛ عدهای اندک، از فساد اقتصادی، و در عین حال، سوار بر مردم بودن، لذت میبرند، ولی واقعاً لذت نمیبرند، چرا که این دنیا صاحب و حساب کتاب دارد و آه مادران شهیدان بیثمر نخواهد بود؛ همان صاحب، و همین آه است که “آتشفشان” عظیم آنان را در جریان معجزهای آشکار به سردی و خاموشی میکشد.
← در سوی دیگر، انبوهی، شاهد این فساد کثیف، و “جنبش تحقیرآمیز امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی” هستند. این انبوه بسیار، تحقیر میشوند. کارگزاران، روشنفکران، و صاحبان مناصب قضایی و نظارتی با راه انداختن “جنبش امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی”، چنین وانمود میکنند که ملت احمقند. در این مورد خاص، دانستن حق مردم نیست. در این مورد خاص، افشای اطلاعات قضایی به “مصلحت” نیست.
← آنان که میدزدند، آنان که دزدی را بنا به “مصلحت” توجیه میکنند، آنان که سکوت میکنند و میبینند که احمق فرض میشوند، همه از یک “زندگی بدون کیفیت” رنج میبرند. گرایش نیرومندی، دنیای ما را به لرزه افکنده است که در همه سطوح، همه را به بازیگران یک “زندگی بدون کیفیت” تبدیل کرده است. در این دنیا، تأکید، تنها بر فردگرایی و لذتگرایی و رفاهطلبی است. این نحو نگرش، مغز فروپاشی و تجزیهای است که کارگزاران و روشنفکران را از درون تهی کرده است و هوادارانی را به سکوت یا هواخواهی از آنان، به بازیچه “آتشفشانها” بدل میکند. در نهایت و غایت قصوای این قسم زندگی، رد پای نوعی “لذتگرایی” را میتوان رصد کرد که همه را به سکوت “مصلحتی” کشانده است. اصحاب این زندگی، از ترس از دست دادن لذت حلوای نقد، از سرکه تند فریاد امروز اجتناب میکند که سخت لذت سوز است.
← ما در حال پشت سر گذاردن سیاست به مفهومی هستیم که در جریان انقلاب اسلامی و مقدمات آن رایج شد. “مسؤولیت”، که به حکم “کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته” رکن سیاست بود، نابود میشود و جای آن را اصل “لذت” میگیرد.
← در این سیاست از ریخت افتاده، سیاست به سرگرمی و تنوع بدل میشود. دولتی میرود، و دولتی میآید و ما دولت را مانند نوشابه خانواده مصرف میکنیم و زیاد مصرف میکنیم و دقت نمیکنیم که آنچه هویت خود را با آن گره میزنیم(لباس سبز میپوشیم)، چه میکند و چه میخواهد بکند؟ ادامهی چیست و مقدمهی چه چیزی را فراهم میکند؟ تلاش در جهت ملاحظۀ شکلهای تازه، از همان مؤلفههای معیوب پیشین، به سرگرمی بدل میشود، و سطح توقع از تنوع، به همین مقدار محدود میشود.
← ما در عصر تنوع “شکل”ها، زندگی میکنیم، یا به عبارت دیگر، در حال گذار از شکلی به شکل دیگر زندگی هستیم، و بدون آنکه خود بخواهیم که چنین سطحی و قشری باشیم، خود را با این تغییرات ظاهری سرگرم میکنیم.
چگونه میتوان این “زندگی بدون کیفیت” را سر و سامان داد؟
← بر این گمانم که نوعی “ضد-جریان” علیه “لذتگرایی”، میتواند به ما کمک کند؛ یک آرمانگرایی پرشور. در هر جامعهای چیزهایی وجود دارد که عملکرد حیاتی دارند، ولی در بدو امر، غیرامروزی و ناخوشایند به نظر میرسند. آنها آرمانهایی هستند که میتوانند در قامت یک “ضد-جریان”، پوسته “زندگی بدون کیفیت” ما را بگشایند و به “آینده” راه برند. این سبک خاص و ممتاز و متمدن زیست انسانی است؛ یعنی تلاش برای ترویج ارزشهای قابل تکریم که اکنون، “تندروی” یا “افراطیگری” خوانده میشود.
← زندگی، علاوه بر معنای طبیعی و مادی “توسعه” و “رفاه” و “خرد و ریز زندگی روزمره” و در یک کلمه، “لذت”، مفهومی متعالی و فوق طبیعی نیز دارد. “آرمان”، “خدا”، “انسان کامل” و “جامعه کامل” راههایی هستند که عمدۀ افکار ما را باید متوجه خویش کنند، شاید نگاه ما را از اکنون و حالا بگیرند و به آینده، و شاید “آسمان” پرتاب کنند. جای امام روح الله موسوی خمینی خالی است که هر چند جمله یک بار، لغت “تهذیب” را به کلام خود بیفزاید و به کارگزاران، روشنفکران، صاحبان مناصب قضایی و نظارتی، و خود ملت یادآوری کند که دنیای دیگری هم هست، و هر چه هست “لذت” و “رفاه” و “توسعه” و نوشابه خانواده نیست(یک نکته جالب: ما رکورددار مصرف نوشابه در جهان هستیم!).
← آیندهی آرمانی، بدون “مسؤولیت”پذیری میسر نخواهد شد. آینده، بدون “مسؤولیت”، بیشتر سرچشمه اضطراب خواهد بود، تا امید.
← اگر تو نشستی، و به “امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی”، فقط نگاه کردی، آینده درخشانی چشم به راه تو نخواهد بود. به محض آنکه “فهمیدی” برخی از ارزشهای اجتماعی حیاتی به مخاطره افتاده است، نباید آن را به گونهای دیگر تعریف کنی و نام دیگری چون “مصلحت” به آن بدهی.
← برخی با ابراز دلواپسی از نابودی “شجاعت مدیران” و “آگاهی دیررس مدیران دلسوز از قانون”، بظاهر، میکوشند تا اسباب خانۀ خراب مفسدان را نجات دهند. وقتی جوانان اصولگرا میکوشند مفسدان اقتصادی را افشا کنند، اقتصاددانان، طومار امضا میکنند و از نابودی اقتصاد ایران بیم میدهند، انگار تا کنون که فساد به این پایه سهمگین رسیده است، اقتصاد ایران با مخاطره قرین نبود. این دایناسورهای فکری، با امضای طومارهایی، توسعه، سازندگی، اصلاحات، مدارک، پستها و مقامات را در خطر میبینند، و میکوشند اسباب و خرت و پرت یک “زندگی بیکیفیت” را حفظ کنند. آیا میدانید منطق عملکرد این روشنفکران توجیهگر چیست؟ این دایناسورروشنفکرها، لحظاتی را رصد میکنند که پیکره و منظومه “زندگی بدون کیفیت”، دیگر نمیتواند اجزاء ترکیب کننده خود را تحمل کند. از آن لحظه، همان عناصر سازنده پیکر نحیف را برای تولید دوباره، و به نحو دیگری با هم ترکیب میکنند تا زمینه برای استمرار خفقان کارگزاران فراهم شود. برای این منظور به آخر خط، یعنی ابتذال “لذت” رسیدند: “کلمه” را بر باسن دختران اسکیتسوار نقش کردند. اینگونه، توانستند عصر کارگزاران را به عصر اصلاحات بچسبانند و همچنان به دنبال ساختن نوع تازهای از “زندگی بیکیفیت” در استبداد سبز باشند؛
← آرمانگرایی به ما اجازه میدهد تا نیروی خود را متمرکز و معین کنیم. امروز، باید شهامت داشت، و به فراتر از این مقولات پست نظر افکند. باید پشتیهایی را که راحت به آنها تکیه زدهایم، برچینیم. باید از خواب “مصلحت” بیدار شویم. برای ورود به تفکری بسیار فراتر از گذشته، باید بپذیریم که در جهانی زندگی میکنیم که مشحون از آشوبها و هیاهوهاست، که “مسؤولیت” ما را میطلبد. ما باید “مسؤؤلیت” خود را برای آینده بپذیریم و به نام “مصلحت”، آینده را به امروز نفروشیم. شر موهوم آینده را دلیلی برای شر آشکار امروز نکنیم.
← توضیحات بیشتری دارم كه از این پس خواهم گفت...
مقالات و يادداشتهاي روز
سکوت-آرمان-مسؤولیت
جنبش امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی
حامد دهخدا
← با استمرار برنامه توسعه ایران، نارساییها و دشواریهای معنوی كه از ساز و كارهای گوناگون جامعه مدرن برمیآمد، رفته رفته بحرانهایی را سبب شد كه نیروهای نوپای انقلابی، رویاروی آن قرار گرفتند. تبعات چنین دشواریهایی، خود را در تمام سطوح نشان داد: در استحالۀ لایههایی از نسل اول و دوم انقلاب، تا تحول بزرگ مقیاس فرهنگی در طبقه متوسط شهری.
← این، مهمترین صورت مسأله امروز است.
← جالب است كه ابراز و اعلان چنین دشواریهایی از همان ابتدا، با ابراز خوشبینی بیاندازۀ نوخواهان و تجددطلبان نسبت به سرشت دگرگونیهای تازه همزاد شد. این خوشبینی، زاده ایمان اصولی روشنفكری دینی به خردباوری و ماهیت عقلانی روزگار نو بود، كه خود را در ایران، در قامت حسینیه ارشاد و روشنفكری دینی نشان میداد؛ خوشبینی به معیارهای جهانی و عام توسعه كه باید از آن معیارها روسفید بیرون میآمدیم. این الگویی بود كه از اواسط جنگ هشت ساله، به معیار پیوستن ایران به قافلهای تبدیل شد، كه بسی قبل، حركت خود را در جهان آغاز كرده بود.
← این نوع خوشبینی و تردیدهای فراروی آن، خط حایل واقعی تمام گفتگوهایی است كه میتواند در مورد وضع امروز ملت ما شكل بگیرد.
← اختلال در كاركردهای مختلف انقلاب اسلامی بروز كرد؛ نمیتوان این اختلالات را جدی نگرفت. اشكالی در كار هست. روشن است كه نمیخواهم بگویم كه اشكال در اصل انقلاب است. بلكه میخواهم بگویم كه پس از گام مهمی كه در جریان انقلاب برداشته شد، باید گامهای دیگری برای تكمیل برنامه برداشته میشد كه نشد.
← در این میان، «آژانس شیشهای» یك مانیفست كوبنده علیه توقف انقلاب بود. سرخوردگیها از پیامدهای نامنتظر و نامقبول برنامههای توسعه سردار سازندگی، بر دستاوردهای مثبت روزگار او سایه افكند و یأس و بدبینی را جانشین روحیه امیدوار و پرنشاط انقلاب كرد. این را میتوان در نگاه سراسر عجز «حاج كاظم» و توقف ضربان قلب همرزم انقلابیاش مشاهده كرد.
← تغییر معیارهای اصولی اخلاق در سطح زندگی روزمره كه خود را در خودشیفتگی و حمایت از راه حلهای كاسبكارانه نشان میداد، مبارزه شكننده و ناكارآمد با فساد بالابالاییها كه مدام، با «عدم اعلام اسامی مفسدان اقتصادی»، حسی از همهگیری فساد را به اذهان متبادر میكرد، انطباق با معیارهای جهانی پیشرفت كه لزوماً به فقر معنوی و فساد منجر میشد، و هزیمت در تربیت نسلی با انگیزههای انقلابی نیرومند كه در مقابل «عدم اعلام اسامی مفسدان اقتصادی» برآشوبد و بكوبد آنچه را باید بكوبد، همگی، سرفصلهای یك وضعیت بغرنج به شمار میرفتند كه انگیزههایی برای جنبش جوانان اصولگرا فراهم آورد. جنبشی كه به نظر میرسد با مقاومت سهمگین بالابالاییها در جریان «فوران آتشفشانها» روبرو شده است و به سرخوردگی عظیمی راه میبرد.
← به باور جوانان اصولگرا، توسعه در عصر نوربخش(قدر مشترك عصر دولت دوم میرحسین+عصر سازندگی+عصر اصلاحات)، سرشتی دوگانه داشت. یك سوی این دوگانگی، «توسعه» بود؛ برای نخستین بار، در طول تاریخ ملت ایران، نیروهای مادی و اجتماعی دورانساز برای دستیابی به رفاه و ترقی، در اتحادی كه خود را در هستی نیرومند سردار سازندگی در جلوی صحنه، و بوروکراتها و تکنوکراتهای قهاری چون محسن نوربخش نشان میداد، جمع و جور شد، و سنخی طبقه متوسط شهری یقه سفید به ارمغان آورد كه مشحون از نبوغ ریاضی و تجربی، و معمولاً خالی از ادبیات و تاریخ و دین و حكمت، بود. شاخص این دوران، مصرف انبوه از سوی كارمندانی بود كه خوب درس خوانده بودند و استعدادهای درخشان آنان به بركت «المپیاد» و «كنكور»، به سوی فیزیك اتمی و ریاضیات و شیمی و زیستشناسی و رایانه جلب میشد. خوب؛ این وجه نه چندان بد ماجرا!
← وجه بد داستان این بود که معمولاً این سنخ از نوابغ، سری با «گلستان سعدی» نداشتند، و اگر مجبور به خواندن آن میشدند، تنها به مدد «ترجمه!» از آن سر در میآوردند(كه در واقع، سر درنمیآوردند). ذهن تجربی و ریاضی آنان فربه، و ذکاوت تاریخی و دینی ایشان کند مینمود. نتیجه، تولد سنخی «هوش سیاه» یا «به كجا چنین شتابان» بود. پس، سوی دوم دوگانگی عصر نوربخش، چیرگی انگیزههای عینی و سودجویانه و كالاپرستانه بر روابط اجتماعی و انسانی در این جامعه بود كه موانع تازهای به زیان پیشرفت انسانی قلمداد میشد؛ یك طاغوت جدید.
← جوانان اصولگرا، ضمن ستایش از دستاوردهای مثبت عصر نوربخش به عنوان وجه عقلی و مطلوب، چیرگی روابط غیرانسانی، كالاپرستانه و شیء انگارانه را همچون وجهی نامعقول، نامطلوب و منفی مورد نكوهش قرار دادند.
← در جریان این واكنش، جوانان اصولگرا، به شیوهای اصولی طرح نظری خود را به عنوان بدیل وجه نامعقول توسعه عصر نوربخش، در چهارچوب سامانی نو و بر پایۀ روابط اجتماعی تازهای كه بر عدالت و هماهنگی اجتماعی مبتنی بر انصاف و ایثارگری(یعنی مقدم داشتن دیگری بر خود) استوار شده بود، درانداختند. در این طرح، جوانان اصولگرا، فرآیند تكوین توسعه در انقلاب اسلامی را امری ناتمام در پویش تاریخی دوران جدید حیات ملت ایران قلمداد كردند و آرمانشهر معنوی و عادلانه خود را به مثابه مكمل و جایگزین تاریخی درانداختند.
← انگیزههای این جنبش، در حال خشك شدن است.
← آری، انگیزههای این جنبش، در حال خشك شدن است. شاید به خاطر یك خلأ تئوریك در عمق پروژه بنیادگرایی اسلامی انقلاب اسلامی، که خود را در مفهوم غامض «مصلحت» بیرون میریزد؛ این خلأ تئوریك، یك جلوه عملی بارز یافته است كه من نام آن را «جنبش امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی» میگذارم. «امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی»، بیش از آنکه فینفسه منظور نظر باشد، بیشتر یک نماد و سمبل از لکنت زبان عقل الکن مصلحتاندیش کارگزار سازندگی و روشنفکر اصلاحات است. البته، امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی كه بعضاً از چهرههای بزرگ نسل اول و دوم انقلاب هستند، بسیار مهم است، چرا كه نفس امتناع از اعلام اسامی، اتهام را به همه اسامی منتشر ساخته و كل انقلاب را هدف اتهام جوانان قرار داده است؛ در عین حال، تأكید میكنم كه من این رویداد مهم را تنها بخشی از یك ضایعه بسیار بزرگتر میبینم. ضایعهای كه «حقیقت» را به «مصلحت» میفروشد و «مصلحت» او، نسبتی با «حقیقت» و «حقانیت» ندارد. بیگمان تنها «یكی» از تبعات چنین فاجعهای كه از نوع خاص واقعگرایی ائمه حسینیه ارشاد و روشنفكری دینی برمیخیزد، «جنبش امتناع از اعلامی اسامی مفسدان اقتصادی» است. این نوع از واقعگرایی، ایمان را با دنیاطلبی مغایر نمیبیند؛ بخوانید: ایمان را با شرک مغایر نمیداند!
← توضیحات بیشتری دارم كه از این پس خواهم گفت...
جنبش سبز به مثابه «فوران آتشفشانها»
حامد دهخدا
← میخواهم بگویم که جنبش و رویارویی علیه سرمایهداری نوكیسه كارگزاران، و روشنفكر توجیهگر اصلاحات، چیزی است كه ناباورانه آغاز شد و خود را در كالبد ساده و بیتكلف محمود احمدینژاد نشان داد. سادگی و بیتكلفی را اگر به مفهوم فاصله گرفتن از سرمایه و روشنفكر بدانیم، قبل از محمود احمدینژاد، خود را در گفتار صمیمی و پرلهجه امام روحا… موسوی خمینی، یا در مرام محمد علی رجایی نشان داده بود، اما ظهور محمود احمدینژاد، یك غافلگیری تمامعیار بود. آنها بدون سرمایه بودند، به فرهنگ عامه(به معنای ارزشهای مكرم مردم معمولی، در مقابل ابتذال فرهنگ عوام) اعتقاد داشتند و جملات را به سبك روشنفكران ادا نمیكردند.
← آیا بیاعتقادی به سرمایهداری و روشنفكری اوج خواهد گرفت؟ سرمایهداری و روشنفكری كه بدون آنكه صلاحیت داشته باشند، مدعی شدند كه ژرفتر از مردم، خیر آنان را میفهمند؛ آنها به گزاف، دعوی پیامبرانه داشتند.
← آیا بیاعتقادی به سرمایهداری و روشنفكری اوج خواهد گرفت؟ من میگویم: بله! بیاعتقادی به سرمایهداری نوكیسه و روشنفكری سبكمغز و مصلحتاندیش اوج خواهد گرفت. بازگشتهای او موقت و زودگذر خواهند بود، چنان كه «فوران آتشفشان» سبز، موقت و زودگذر بود.
← در عین حال، نمیتوانم بگویم كه كالبد ساده و بیتكلف سیاست احمدینژادی نیز پایدار خواهد ماند. «آتشفشانها فوران خواهند كرد».
← الگوی «مصلحت» كه این روزها خود را تمام قد، در «جنبش امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی» نشان میدهد، بیانگر یك دشواری عمیق است. انسان پساتوسعهای ایرانی، دچار نوعی دوگانگی با خویشتن شده، و از سرشت طبیعی خود جدا افتاده است. راه حل این وضع، بازگشت به فطرت و برقراری یگانگی میان فطرت انسانی و ارزشهای اجتماعی است، و این رسالتی سترگ است.
← در اثر چیرگی مناسبات سودپرستانه و بیخردی، روابط انسانها تا حد روابط بین برنامههای توسعه و منافع رقیب، «هبوط» كرده است. این برنامههای توسعه، انسانها را از طریق مبادلهی منافع و پست و مقام و دانش غیرانسانی شده و كنكوری، به هم پیوند داده و ارزش آنها را به ارزش منافع و سوادها و پستها و مقامها وابسته كرده است. از این رو، روابط متقابل آنان، از آن منافع، سوادها، پستها و مقامها میشود. انسانها به جای آنكه آرمانها را چراغ راه روابط و زندگی خود كنند، این بتهای چهارگانه را مبنای كمیت و كیفیت روابط خود میسازند.
← اینگونه، انسانها، به عبادت چیزی میپردازند كه به دست خود تراشیدهاند. منافع و سوادها و پستها و مقامها برای آن ساخته شدند كه آرمانهای انسانی انقلاب، در هر حیطه، توسط آگاهان و توانمندان به پیش روند، ولی امروز آنها هستند كه آرمانهای انسانی را بنا به دلایلی چون منافع و سواد و پست و مقام خرد میكنند و آماج فوران آتشفشانها قرار میدهند.
← در واقع، آنچه در مغز «جنبش امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی» فعالیت میكند، «مصلحت»ی از جنس منافع، سواد، پست و مقام است كه «حقیقت» را به مذبح میفرستد و زمینه را برای احساس خفقان پولداران، باسوادان، پستمداران، و مقامداران فراهم میآورد. خفقان آنها به قدری افزون میگردد كه در واكنش به یك انتخابات، آتشفشانهای پول و سواد و پست و مقام را علیه انتخاب حق، فعال میكنند. این خیانتی است كه هرگز فراموش نخواهد شد.
← این دگردیسی، سرچشمه اصلی «حقیقتزدایی» از سرشت مناسبات اجتماعی جدید، و فوران «مصلحتافزایی» است. به دنبال این، حقیقتزدایی، انسانیتزدایی رخ داد و این، خود را بیش از همه، در الفاظی چون «شخصیت» و «نخبه» و «كارگزار» و «روشنفكر» متبلور میساخت. رفته رفته این برداشت ایجاد شد كه «شخصیت»ها، «نخبه»ها، «كارگزار»ان و «روشنفكر»ان هستند كه حق رأی دارند و اگر آنها به كسی رأی دادند كه رأی نمیآورد و اساساً محال بود كه رأی آورد، میتوانند ملت را به «فوران آتشفشانها» تهدید كنند و تهدید خود را عملی نمایند، بدون آنكه به عنوان محارب و باغی، و مسؤول مرگ شماری از این ملت مورد تعقیب واقع شوند.
← یك سال از فوران ناكام آتشفشانها میگذرد، اما جماعت پولدار، باسواد، پستمدار، و مقامدار، از بیگانگی و ناآگاهی درنمیآیند. نمیفهمند كه بتهایی را میپرستند كه خود تراشیدهاند. تناقض را میبینید: پول و سواد و پست و مقام ساخته شد، تا ما آگاهتر و توانمندتر شویم، ولی آنچه برای این جماعت روی داده تعمیق ناآگاهی و ناتوانی است. آنها نمیتوانند از این چیزها كه خود ساختهاند عبور كنند. در این میان، حقیقت و مصلحت آنان، به ابزاری برای «معاش» تبدیل شده است؛ معاشی كه تنها حرص و طمع میافزاید. آبی است كه تشنگی فزون میكند. «مصلحت»اندیشی به هدف نجات منافع و مدارك و پستها و مقامات، به هدف فینفسه تبدیل میشود و منجر به انكار انقلابی بودن میگردد. اینگونه، آنها به سطح نیازهای غریزی و زیستی «هبوط» میكنند. اینگونه، آنچه حیوانی است، انسانی میشود، و آنچه انسانی است، چون بسملهای در مقابل جنیان قرار میگیرد. پس، حب و بغض این جماعت را میتوان به ملاك عكسی برای كشف «حقیقت» در مقابل «مصلحت» تعبیر كرد.
← من چاره رهایی از این «هبوط» در لجنزار منافع، مدارك، پستها و مقامات را در نفی وجه غیرعقلانی و ناپذیرفتنی «مصلحت» از متن زندگی میدانم. آگاهی دادن به مردم كه این نوع «مصلحت» كه از سوی اذهان نامهذب تشخیص داده میشود، راه را برای مناسبات غیرانسانی و هرج و مرج در اركان جامعه میگشاید. توسعه ملت ایران، در حالی كه در وجه پذیرفتنیاش، به پیشرفت خرد در زندگانی انسان مدرن منجر شده بود، در وجه نامطلوبش، به دلیل پیروی از سایقه خودخواهی از حقیقت انقلابی فاصله گرفته و با آن به ستیزهی «آتشفشانی» برخواسته است. توسعه منافع و سواد و پست و مقام در وجه ناپذیرفتنیاش، از نظارت بخردانهی انسان بیرون شده، و یكسره زیر سیطره امیال خودپرستانه و نیروهای لجامگسیخته درآمده است. این امیال و نیروها، همه امكاناتی را كه میتوانست در خدمت توسعه ملت قرار گیرد، به وسایل سلطه كارگزاران و روشنفكران تبدیل كرده است و جامعه ما را به ركود تهدید میكند.
← در این میان «احیای فكر و حیات دینی» نزد مسلمانان لازم به نظر میرسد؛ احیای فكری كه در آن، همه با هم برابرند الا به تقوا، و ركن اصلی تقوا، پرهیز از استكبار و خودبزرگبینی و خودمحوری و نفعپرستی و مدركپرستی و پستمداری و مقامجویی، و... بازگشت به فطرت انسانی و دیدگاه توحیدی.
← توضیحات بیشتری دارم كه از این پس خواهم گفت...
اجتماع مجازی
اول: در بحبوحه برانداختن و فروريختن
• جماعت مجازي، توهم روابطي است كه در آن نه آدمي واقعي هست، و نه ارتباطي واقعي، و نه زمان و فضاي واقعي (و اين دوتاي آخر از همه مهمتر است). حداقل ميتوان گفت كه اين جمع، بسيار سيال، نامطمئن، بيپايه، فرديتيافته، هوسآلود، غريب، و بالقوه ناهنجارين و غيراخلاقي است؛ به اين معنا كه بيشتر گرايش به آن دارد كه غيراخلاقي باشد تا اخلاقي؛ چرا كه بيشتر غيرپايبند است تا پايبند و...؛
• ...و ركن اساسي اخلاق پايبندي است؛
دوم: “شكمسيري”
• در زماني كه بسياري از اشكال جماعت "واقعي"، گه گاه به مدد همان نيروهاي تكنولوژيك كه فرهنگ اينترنت را ميسر ميسازند، هدف تهاجم قرار ميگيرند، فضايي باز براي چيزي "مثل جمع" روي شبكههاي رايانه پديد آمده است؛
• اجتماع مجازي همزيست بيزيان جماعت واقعي نيست؛ بلكه مهاجم است و آن را بياثر و كمرنگ ميكند.
• در زبان روزمره، كلمه "مجازي"، اغلب به معناي چيزي است كه واقعي، موثق، يا متناسب "به نظر ميرسد"، اما واقعاً چنين نيست، گر چه شايد همان اثرات را داشته باشد؛
• اين كلمه حتي در اين تعبير سرراست نيز به اين نكته اشعار دارد كه ممكن است "به نظر رسيدن" و "بودن" با هم خلط شوند، و اين كه شايد "اين آشفتگي در بدو امر، اهميت چنداني نداشته باشد"؛ يعني ابتدا تشويشي نباشد كه وهم و واقعيت درآميزند؛
• اين فاجعهاي بيسابقه در تاريخ بشر است؛ گويي فرقي بين واقعيت و وهم نيست و البته اين، از سر شكمسيري است.
• اين شكمسيري به نحوي متناقضگون، به نوعي تشويش راه ميبرد؛ تشويش از دست رفتن تمايز ميان واقعيت و وهم.
نگران سرقت ایدههای خود نباشید
ابداً نگران سرقت ایدههای خود نباشید. با این نگرانی، در اطراف خود سد محكمی برای حفاظت از ایدههای خود نخواهید كشید. وانگهی، علاوه بر ایده داشتن، باید خوشمشرب و خوشخلق هم باشید و این، وقتی خیلی نگران سرقت ایدههای خود باشید، میسر نخواهد شد. ولش كنید! نگرانی از سرقت ایدهها، شما را از زندگی میاندازد.
به پنج دلیل نباید نگران سرقت ایدههای خودتان باشید:
1. شمار ایدههای خوب شما نامحدود است. فقط باید ذهن خود را آزاد كنید. بیدغدغه ایدههای خود را مطرح كنید و از نظرات دیگران بهرهمند شوید؛
2. هیچ ایده منحصر به فردی وجود ندارد؛
3. مردم، افراد خوشخلق را دوست دارند و با آنان همكاری میكنند، نه افراد باهوش را؛
4. با طرح ایدههای ثمربخش خود، مساعدت همكاران و مدیر مربوطه را جلب خواهید كرد؛
5. اگر خیلی خواهان كسب اعتبار از قبل ایدههای خود هستید، فوری یك وبلاگ درست كنید و ایدههای خود را به نام خودتان منتشر كنید. این، امكانی است برای آنكه مرتباً ایدههایی تولید و منتشر كنید و دیگرانی راجع به ایدههای شما نظر دهند. مهم نیست كه كسی ایدههای شما را بدزدد. ایدهسازی كار شماست و اینچنین است كه زندگی شما پررونقتر میشود.
و تفصیل مطلب:
پنج موعظه برای حفظ بهداشت ذهنی در دنیایی پر از متن
یك. زیاد ایمیل نخوانید؛
دو. مدام اولویتهای فكری خود را تخصیص دهید؛
سه. اطلاعات پیچیده را به مقولات خردتر تقسیم كنید؛ سپس گزیدهای از آنها را بفهمید؛
چهار. تا میتوانید، كارها و اطلاعات را به دیگران ارجاع دهید و از دیگران بخواهید؛
پنج. منضبط و قاطع باشید؛ نباید راجع به برخی چیزها فكر كنید!
و تفصیل مطلب:
پنج موعظه برای حفظ
پنج موعظه برای حفظ بهداشت مغزی در دنیایی پر از متن:
1. زیاد ایمیل نخوانید؛
2. مدام اولویتهای فكری خود را تخصیص دهید؛
3. اطلاعات پیچیده را به مقولات خردتر تقسیم كنید؛ سپس گزیدهای از آنها را بفهمید؛
4. تا میتوانید، كارها و اطلاعات را به دیگران ارجاع دهید و از دیگران بخواهید؛
5. منضبط و قاطع باشید؛ نباید راجع به برخی چیزها فكر كنید!
و تفصیل مطلب:
Which Is Worse for Your Brain: Texting or Pot?
by Richard Young
Texting and instant messaging can hinder your ability to get work done.
It’s a challenge of modern life: email, Twitter feeds, instant messaging, text messages, and other snippets of information are coming at us so fast that it’s hard not to feel under digital attack. Sure, some of it’s important — and that’s precisely the problem. Turn it all off and you might as well quit the workforce. But read it all and your mind becomes so drained that it’s a challenge to get anything else done.
In some ways, technology has evolved in a way that puts mere humans in a bind. Consider the email conundrum. From the moment you wake up, it seems the inbox is calling your name. And if you’re like most of us, you answer its call pretty quickly.
“The brain hates uncertainty,” says David Rock, the CEO of Results Coaching Systems and author of “Your Brain at Work.” “It’s literally painful to not download your email the moment you arrive at your desk in the morning. But once you’ve processed 30 or 40 emails, you’ve ruined your brain chemistry for higher level tasks that are going to create value.”
In fact, a University of London study done for Hewlett-Packard found that “infomania” — a term connected with addiction to email and texting — can lower your IQ by twice as much as smoking marijuana. Moreover, email can raise the levels of noradrenaline and dopamine in your brain by constantly introducing new stimuli into your day. When those levels get too high, complex thinking becomes more difficult, making it harder to make decisions and solve problems — key roles for all managers.
In short, the brain’s capacity for decision-making evolved at a time when people had less to think about. Great, so now you have an excuse for not keeping up. But you still need a game plan.
1. Take control of email.
Don’t start your day with email. Set your email so it doesn’t download new mail automatically or, at the very least, turn off any alert system. Instead, set a time to check for messages manually — preferably later in the day, after you’ve used your brainpower for more important things.
Equally important is that others at your business know how you want email used. “Emails should be short, concise, and used only when a conversation is not an option,” says Adrian Moorhouse, managing director of executive coaching firm Lane4. “The easier communication is to digest, the more likely it is that the messages will be delivered effectively.”
Some colleagues seem unable to help themselves. We all know the type. They send too many emails; they gossip or forward jokes. Get them to divert their personal chatter online by allowing them to use social media at work (even if it’s just at set times of the day). Or talk to the worst offenders one-on-one. Peter Taylor, the director of the project management office for Siemens and author of “The Lazy Project Manager,” says when he’s cc’d on emails, he tells the senders to cut it out. “If people had to produce single sheets of paper and hand them out every time they wanted to communicate, they’d be a lot more conscientious. I educate everyone who I communicate with and as a result, the emails I do receive are pertinent to me. I restructure those emails, copy them into ongoing documents, and keep my inbox very small.”
If you’re reaching a breaking point, do the email equivalent of filing for bankruptcy. Simply wipe your inbox to start afresh. It seems drastic, but it can work. Send a message to all contacts letting them know what you’re planning, select all emails, and delete or archive them. If you’re planning a new regime of folders, rules, filters, and information-sharing disciplines, starting from scratch isn’t so crazy.
2. Prioritize your prioritizing.
To help you prioritize, start by setting clear goals. We all tend to do this subconsciously, according to Lane4’s Moorhouse, but writing them down helps you actually achieve them. Here, too, time of day really matters. Prioritizing is one of the brain’s most energy-hungry processes,” writes Rock in his book. That means it’s best done when your mind is fresh and well rested. Allocate time to order your thoughts — dashing off a to-do list of tasks that are “front of mind” is easy, but it won’t break the back of the work you need to cover.
Try organizing your thinking visually. One great way is with Mind Maps, diagrams of ideas linked together in a tree system that help you visualise all of them in context to each other. That way you won’t forget any of your ideas when you have to decide which ones are the most important.
3. Blindside the data (approach it from an unexpected direction).
Break down complex information into sub-groups. Once you’ve determined a goal, you can “chunk” your work into groups to achieve it. You can also do this with your to-do lists.
According to an experiment at Wilfred Laurier University, (It’s About Time: Optimistic Predictions in Work and Love, European Review of Social Psychology) people are generally very bad at estimating when they’ll finish their own work, but good at guessing for others. So gauge your timing by using someone else’s experience. You’ll be less stressed if you’re realistic about your workload.
4. Do less.
To do less, you should delegate more. Too many managers can’t resist the temptation personally to get involved in everything that’s happening. But effective delegation means limiting the amount of information you have to process, as well as empowering those around you. Then, ask for regular briefings.
5. Unplug.
Many managers feel they can’t shut off the fire hydrant of information. But they can take a break from it. “It’s tempting to think that more information makes for better decisions,” says Penny de Valk, CEO of the UK-based Institute of Leadership and Management. “But in most cases, it just erodes your focus. You need time to synthesize information and generate real intelligence.”
That takes discipline, of course, but it’s useful to stop thinking when you are stuck on a project so your brain can recover. “You do need to switch off and rebalance your brain chemistry if you’re going to come up with new ideas,” says Rock. Stefan Sagmeister of New York-based design firm Sagmeister says he so much believes in the power of time off that he closes up shop for 12 months every seven years to pursue “little experiments” that he doesn’t have time for in his daily life.
عرفان
مقدمه
عرفان ، معرفت بلافصل، مستقيم و اشراقي خدا يا واقعيت غايي از طريق تجربة ديني و شخصي است. در تجربيات عرفاني هم از حيث فرم و صورت و هم به لحاظ قوت تفاوت وجود دارد. اما اعتبار چنين تجربياتي نه به صورت كه صرفاً به كيفيات زندگياي كه از آن تجربيات حاصل ميآيد بستگي دارد.ويژگي زندگي عرفاني در قدرت حياتي بالا، باروري، آرامش و لذت نهفته است كه در راستاي ابعاد دروني و بيروني هماهنگي و مستغرق شدن در وحدت با الوهيت پديد ميآيد. در كوشش براي تبيين پديدة عرفان، نظريات فلسفي مفصلي پديد آمدهاند كه از جملة آنها پارهاي اعتقادات آشكارا سكولار و ملحدانه است.
پنج راه برای آنكه بتوانید مثل اوباما سخنرانی كنید
سيمز وايِت
يك. راجع به مسائل مورد علاقه مخاطب خود حرف بزنید؛
دو. راحت باشید؛
سه. فكر مخاطب خود را بخوانید و پیشبینی كنید؛
چهار. هنر توقف در سخنرانی را یاد بگیرید؛ بگذارید مخاطب فرصت كند راجع به سخنان شما فكر كند و به شما برسد؛
پنج. مواظب حركات خود باشید. حركات شما هم با مخاطب حرف میزنند.
و تفصیل مطلب:
مفهوم فلسفه در اسلام
اليور ليمن
هیچ تعریف عمدتاً پذیرفته شدهای در مورد آنچه فلسفه اسلامی هست وجود ندارد. و اصطلاح فلسفه اسلامی كه در اینجا به كار خواهد رفت به معنای نوعی از فلسفه است كه درون فرهنگ اسلامی ظهور كرده باشد. فلسفة اسلامی چند شاخة اصلی دارد. فلسفه مشائی به نحو گستردهای پیرو سنت یونانی است. در حالی كه تصوف مبانی معرفت عرفانی را به عنوان انگارة اصلی مورد استفاده قرار میدهد برخی استدلال خواهند كرد كه فلسفه اسلامی تمركز خود را بر قرآن و دیگر متون مهم اسلامی را از كف نداده است، و در طول تاریخش در جستجوی درك هستی واقعیات كتاب مقدس و یا جهان مخلوق خداوند بوده است. افول فلسفه مشائی در جهان اسلام بر معنای سقوط فلسفه نبود، فلسفه شكوفایی و رشد خود در صورتهای دیگر ادامه داد. در عین حال گاه استدلال میشود كه فلسفه اقدامی برازنده مسلمانان نیست، چرا كه ایشان دارای راهنمای مطلقی در زمینة عمل و علم كه در قرآن متبلور است هستند، اما فیالجمله دلیل خوبی برای اندیشیدن وجود دارد و آن اینكه فلسفه اسلامی بر مبنای اصول اسلامی ذاتاً قابل خدشه و اشكالی نیست....
صفحه 406 از 407