حامد دهخدا
«در مورد مسألۀ فقر و محرومیت، رهیافت تازهای را میتوان به كار بست. كوششهای به كار بسته شده در جهت توزیع ثروت و درآمد از طریق اقدامهای مالی و نظامهای رفاهی مرسوم در كل ناكارآمد بودهاند.…مبارزه با فقر تنها از طریق مفهوم رفاه مثبت كه مبتنی بر دو مقولۀ همبستۀ سیاست حیاتی و سیاست زایا است، امید معقولانهای برای توفیق دارد» (صص.50 249.).
«الگوی زایای برابری در تركیب با مفهومی از جامعۀ پساكمیابی» با مسائل دولت رفاه در موضوع برابری و محافظهكاری طبقۀ متوسط «روبرو نیست؛ در اینجا، برابرسازی به دو معنای به هم پیوسته ادراك میشود؛ یعنی بر حسب همكاری متقابل برای فایق آمدن بر ”مصایب“ جمعی و نیز بر وفق رویگردانی عام از تولیدگرایی. اینگونه برابرسازی بر تسهیم سختگیرانۀ چیزهای مادی كمتر استوار است و بیشتر بر بیتفاوتی در برابر امور مادی و همراه با آن بر نوعی فهم ”تدافعی“ از محدودیتهای رشد بیپایان اقتصادی، مبتنی است» (صص.4 303.).
«در نظر گرفتن خوشبختی به عنوان ارزش درجۀ یك و تعمیمپذیر در سطح جهانی، ممكن است امكان جامعۀ متشكل از رباتهای خوشبخت را مطرح میسازد، جامعهای كه راه را بر ابتكار میبندد و به این در و آن در زدن بیهدف روزانه اكتفا میكند. خوشبختی مورد نظر ما كاملاً مغایر با این نوع خوشبختی است. تعقیب خوشبختی مورد نظر ما به درگیری فعالانه در وظایف زندگی نیاز دارد و مستلزم لذت بردن از به كار انداختن تواناییها و مهارتها است. در یك سطح روانشناختی، موقعیت خوشبخت زیستن مستلزم رویارویی با چالشهای خودانگیخته از منبع خارجی است.
«طرحهای رفاه مثبت كه در جهت برخورد با مخاطرۀ انسانساختهاند و نه مخاطرۀ خارجی، معطوف به تقویت خویشتن متكی به خود میباشند. خویشتن متكی به خود از اعتماد درونی ناشی از عزت نفس برمیخیزد و حس امنیت وجودی برخاسته از اعتماد بنیادی آن باعث میشود كه شخص از تفاوت اجتماعی برداشت مثبتی داشته باشد. این نوع خویشتن به شخصی راجع است كه میتواند تهدیدهای بالقوه را به چالشهای سودمند تعبیر كند؛ كسی كه میتواند آنتروپی را به جریان بیوقفۀ تجربه تبدیل كند. خویشتن متكی به خود نمیكوشد تا مخاطره را بیاثر سازد و فرض را بر این نمیگیرد كه ”شخص دیگری از پس مسأله برخواهد آمد“، بلكه با مخاطره به صورت چالش فعالانهای كه خودشكوفایی به بار میآورد، برخورد میكند.…
«رهایی از وابستگی، به هدف عامی در یك جامعۀ پساكمیابی تبدیل شده است. چیرگی بر وابستگیهای تولیدگرایی است و با هر دو این وابستگیها به یك شیوه باید مبارزه كرد.…
«الگوی زایای برابری یا برابرسازی، باید مبنایی را برای یك پیمان توافق میان مرفهان و فقیران فراهم آورد. چنین پیمانی باید یك ”معاملۀ كوششگرانه“ و بر پایۀ دگرگونی در سبك زندگی باشد. نیروهای برانگیزانندۀ این پیمان، باید پذیرش نوعی مسؤولیت متقابل برای برخورد با ”مصایب“ی باشد كه توسعه در پی داشته است؛ همچنین دگرگونی در سبك زندگی باید هم برای صاحبان امتیاز و هم دارندگان امتیاز كمتر مطلوبیت داشته باشد؛ و مفهوم گستردۀ رفاه باید از تدارك اقتصادی برای محرومان دست كشید و به تقویت خویشتن متكی به خود روی آورد.…
«وسایل ایجاد توافق در سبك زندگی میان دارا و ندار، میتواند به قرار زیر باشد:
1. «از مصلحت مشترك در حفاظت از محیط زیست و كاستن از مواد سمی، میتوان در جهت پیادهكردن خط مشیهایی استفاده كرد كه از جهت توزیعی به سود مردم فقیر باشند. [گیدنز در سراسر كتاب متأثر از نظریۀ جامعۀ مخاطرۀ اولریك بك، بخش مهمی از وجهۀ همت سویالیستی خود را مصروف توزیع مخاطره كردهاست. در واقع موضوع توزیع مخاطره به جای موضوع سنتی توزیع ثروت شده است]؛
2. «همین ملاحظات در مورد محافظت از سنتها و همبستگیهای محلی نیز صدق میكنند؛…
3. «انطعافپذیری شغلی برای مردم مرفهتر اگر با حركت در جهت نوع دیگری از ”توافقها“ بویژه میان دو جنس همراه باشد، لزوماً به ایجاد بازار كارهای دوگانه منجر نمیشود. برابری تقویت شده از طریق انتقال فرصتهای اشتغال، را میتوان با انواع اقدامهای كوتاهمدت افزایش داد؛…
4. «نظامهای رفاهی موجود را میتوان به گونهای بازسازی كرد كه تدارك برای ”چرخۀ زندگی“ از قید هدف كاستن از نابرابریهای ساختاری، بویژه هدف جلوگیری از شكلگیری طبقات محروم، خلاصی یابد؛…
5. «عوامل افزیش میزان خوشبختی انسان كه به اندازۀ اقدامها و تسهیلات اقتصادی مهماند، آنهاییاند كه بر حقوق دموكراتیك و پرهیز از خشونت نیز تأثیر میگذارند. هر چند این عوامل آشكارا تحت تأثیر نابرابریهای اقتصادیاند، ولی به هیچ روی یكسره با این نابرابریها تعیین نمیشوند.» (صص.12 303.).
مآخذ:...