دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ نخستین علم انسانی مدرن که از فلسفه جدا شد و شمایل یک دانش تکنیکی به خود گرفت، علم اقتصاد بود؛ اقتصاد، یک دانش فنی بود که مشاوران پادشاهان مطلقه اروپایی، خصوصاً فرانسویها پدید آوردند. در جریان اکتشافات ماوراء بحار و سرازیر شدن طلا و نقره و ادویه به شهرهای بندری اروپا و همچنین جوانه زدن اقتصاد صنعتی و دریانوردی در این شهرها، اقتصاد بورگنشینهای (بورژوازی ... شهرهای برج و بارودار) اروپایی، نسبت به اقتصاد کشاورزی مرسوم فئودالی استقلال یافت؛...
▬ به تبع، نبردهای سی ساله دینی (۱۶۱۸-۱۶۴۸)، دولت-ملتهای جدا شده از سیطره کلیسای کاتولیک رم، در رقابت با یکدیگر قرار گرفتند، و ارتقاء قدرت ملت، به یک هدف برای سیاستمداران اروپایی تبدیل شد؛ برای وزرای فرانسوی، ارتقاء قدرت ملت در رقابت با بریتانیا با نیروی دریانوردی مقتدرش، معادل افزایش قدرت اقتصادی قلمداد شد تا بتوانند در مواقع رویارویی قدرت دریایی استخدام کنند. بدین ترتیب، آنها تمرکز خود را بر افزایش ثروت ملت قرار دادند.
▬ ابتدا، ژان باتیست کلبر، دیدگاهی مرکانتیلیستی را مطرح کرد که همچنان یک رکن از تحلیل قدرت اقتصادی ملی محسوب میشود؛ اینکه، منشأ ثروت ملتها، کالاهای بادوام دارای مطلوبیت عام، بویژه طلا و نقره است، و باید میزان کل ورود طلا و نقره در مبادلات بین ملتها، برای ملت فرانسه بیشینه گردد.
▬ در واکنش به این دیدگاه که منجر به برخوردهای نظامی خشن بین ملتها میشد، فرانسوا کنه، این دیدگاه فیزیوکراتی که وفق اقتصاد سنتی فرانسه بوده و هست را مطرح کرد، دایر بر این که منشأ اصلی ثروت، زمین است؛ و این قاعده، طلا و نقره را نیز شامل میشود. از این قرار، برای ارتقاء ثروت ملت، باید به استخراج ثروت از زمین تمرکز کرد.
▬ در مقابل، آدام اسمیت، در کتاب مهم و تاریخساز «ثروت ملل»، بر آن شد که منشأ اصلی ثروت ملل، نه طلا و نقره، و نه زمین، بلکه «کار» است؛ او بر آن شد که اگر تقسیم کار، کاملاً آزادانه صورت پذیرد، میتوان از سهم سایر عوامل تولید را در مقایسه با آن، صرفنظر کرد. از این قرار، مشروط بر آن که تقسیم کار، رها و در مقیاسی وسیع مبتنی بر مزیتهای نیروی کار صورت گیرد، این «کار» است که منشأ اصلی ثروت ملت خواهد بود.
▬ علاوه بر مضمون مهم و بنیانی «تقسیم کار»، مفهوم مهم دیگر آدام اسمیت که منجر به شکلگیری علوم اجتماعی مدرن شد، مفهوم مهم «حس مشترک/common sense» است. وقتی حیوانی را نزد ما ذبح میکنند، ناخواسته، گلوی خود را میگیریم، و از دیدن این صحنه پرهیز داریم؛ این، نشان از وجود حسی مشترک، حتی میان ما و حیوانات دارد؛ بیگمان این حس مشترک در مورد انسانها نیرومندتر است؛ از این قرار، آدام اسمیت بر آن است که اگر این «حس مشترک» ملاک فعل اخلاقی عاملیتهای اجتماعی و بازار باشد، یک دامنه انصاف مراعات خواهد شد؛ البته مشروط بر آنکه مداخله منابع خارج از کنش، نقطه استناد اخلاقی عاملیتها نباشد؛ فیالمثل، یک نرخگذاری دستوری به عاملان مجوز عبور از ملاحظات حس مشترک را نبخشد.
▬ نهایتاً این که، مطابق کشف ریمون بودون، پایه حس مشترک، در چیزی به نام «ناظر بیطرف» است. وقتی مشغول معامله هستیم، دو طرف عرضه و تقاضا، عموماً و به استناد «حس مشترک»، از ارائه پیشنهاد قیمت بالاتر یا پایینتر از یک دامنه انصاف پرهیز دارند؛ گویا یک مرجع نظارتی ناپیدا و بیطرف بین آنها وجود دارد که دو طرف معامله از او شرم میکنند (چیزی شبیه مفهوم hau نزد مارسل موس). هر مقدار که این «ناظر بیطرف» نیرومندتر باشد، دامنه انصاف، افزونتر مراعات خواهد شد. این «ناظر بیطرف» پایگاه هستیشناختی مفهوم «جامعه» است.
مآخذ:...
هو العلیم