دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ آموزۀ محوری آکوییناس در مورد اصالت عقلانیت طبیعی، همچون عقلانیت وحیانی، در کنار دیدگاه او در مورد طبیعت انسانی و مبنا بودن آن در نظم اجتماعی و اهداف مطلوب توسعۀ اجتماعی دو تأثیر مهم او به شمار میرود. قبل از پرداختن به آموزۀ مهمتر او که همان آموزۀ اصالت عقلانیت طبیعی است که بعدها توسط دیگرانی چون کپرنیک و گالیله پیگیری شد، موضوع طبیعت انسانی موضوعی قابل اعتناست. پس از آکوییناس خط تفسیر واقعیت اجتماعی و الگوهای مطلوب آن براساس طبیعت انسانی که به شیوهای تجربی بررسی میشد ادامه یافت. نیکولو ماکیاولی، تامس هابز، جان لاک و اندیشمندان رمانتیک که تاریخ را از نقطۀ طبیعت انسانی و تطورات آن تاریخگذاری میکردند در موضوع اصالت وضع طبیعی بررسیهایی انجام دادند.
▬ آکوییناس طبیعت انسانی را از آن رو که عقل را جلوهای از عقل باریتعالی میانگاشت بزرگ میداشت. اما نیکولو ماکیاولی، ملهم از فیلسوفان رواقی رومی، بویژه سیسرو، در مورد فضیلت (virtù) طبیعی انسان، در مشاورهنامه خود به خاندان مهم و تاریخساز مدیچی با عنوان «گفتارها»، نظری زمینی ابراز داشت؛ از نظر او، انسان به طور ذاتی خودخواه است. انسان حریص و متجاوز است. برای او بخشیدن قاتل پدرش آسانتر است تا بخشیدن کسی که میراث پدر را به سرقت برده است. انسان قدرتطلب است گرچه به امنیت و حماقت نیز احتیاج دارد. رهیافت ماکیاولی به مسائل سیاسی کاملاً اینجهانی بود. از نظر او روش نظریهسازی در زمینۀ سیاست روش تاریخی است. فرانسیس بیکن بعدها تجربهگرایی او را بسیار ستود. ماکیاولی نظرات مذکور را نه براساس موشکافیهای فلسفی و نظری بلکه بر اساس تجربیاتی که “عملاً درست از آب درمیآیند” ابراز میکند. چنین شیوهای اتفاقی است که درونمایۀ بسیاری از نظریهپردازیها از زمان او به بعد را تشکیل میدهد. فلان نظریه درست است، چرا که در عمل خوب جواب میدهد. ماکیاولی با دیدن علائم انهدام نظم اجتماعی وسطایی زمینههای لازم برای هرج و مرج را میدید، بویژه که در ایتالیایی زندگی میکرد که مرکز مجادلات بود.
▬ برداشت مدیچیها از فضیلت طبیعی در کتاب «گفتارها»، عملاً به اقتباسی از میراث رواقی و حقوقی رومی، به مثابه اصول و حقایقی تغییرناپذیر برای مهار این طبع خودخواه انسانی متمایل شد که حکمران باید به آنها توجه داشته باشد و از طریق هدایت طبیعت انسانی، نظم و امنیت را برقرار کند، چرا که ایجاد امنیت و تبدیل قدرتطلبی فردی به قدرتطلبی ملی نخستین وظیفۀ شهریار است. بنا به اعتقاد ماکیاولی، در یک نظام سیاسی مطلوب، گرایشات طبیعی انسان جهت اهداف نیکوی دولت مورد استفاده قرار میگیرد. در نظام سیاسی نامطلوب یا در شرایط نامناسب، تجاوزگری، حرص و قدرتطلبی انسانها موجب پیدایش اختلاف، ناآرامی و فساد میشود.
▬ معالوصف، ماکیاولی، یک سال بعد، در کتاب مشهور «شهریار»، سوء برداشت مدیچیها را با وضع واژه Fortuna به جای virtù، تصحیح کرد. Fortuna، نام خاص زنان ایتالیایی است، و مراد ماکیاولی از استعمال این واژه به جای virtù، اشاره به خصلت زنانه فضیلت طبیعی است که بویژه برای کودکیاری ضروری به نظر میرسد؛ بر مبنای این خصلت، فضیلت طبیعی مشعر بر صفت یا مجموعه صفاتی ثابت نیست، بلکه همانطور که طبیعت متغیر است، فضیلت طبیعی انسان و سیاست نیز تغیر و انطباق با طبیعت متغیر است.
▬ از جمله نتایج این نظریهپردازی شل و ول و نااستوار (فلان نظریه درست است، چرا که در عمل خوب جواب میدهد) که بعدها سکۀ رایج تفکرات نوع مدرن گشت، این بود که ماکیاولی هیچگونه معیار مطلقی برای سیاست قائل نباشد. او قدرت سیاسی را هدفی در خود دید. او به دین و کلیسا اهمیت میداد، اما تا آن اندازه که به وحدت غیر دینی جامعه مربوط باشد. از نظر او شهریار واضع قانون است و از این طریق اخلاقی را که خود بر تارک آن قرار گرفته است خلق میکند. تنها چیزی که واقعاً میتواند آزادی عمل شهریار را محدود کند، در نظر گرفتن منافع دولت است. بنابراین شاه در رفتار با رعایایش، تا آنجا که به تمایلات طبیعی آنان خدشه وارد نسازد، نباید به هیچگونه مرام اخلاقی پایبند باشد. زیرا آنها رقبای او و نخستین موانع توسعۀ کشورش هستند. در مقابل، از رعایا انتظار میرود از دولت اطاعت مطلقی را در پیش گیرند و ناقضان این اطاعت مستوجب بیرحمانهترین شکل مجازاتاند.
مآخذ:...
هو العلیم