سر محبوبیت سیاستمدار

چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ طرح مبحث
▬    اغلب، به نظر می‌رسد که مردم، به نحوی، از حکمران‌ها و مدیران خود گلایه‌مند هستند. از این روست که سیاست و سیاستمداری، عموماً به لحاظ عاطفی، در مجموع، کم عایدی‌ترین نقش اجتماعی است، و پر اضطراب‌ترین شغل جهان محسوب می‌شود.
▬    مشهور است که در ایران چنین است، ولی، نه، همه جا این طور است که سیاستمداران و نخبگان، عموماً پس از مرگ، محبوب و مطلوب می‌شوند و اغلب، طعم محبوبیت خویش را خود نخواهند چشید. این قاعده، در مورد اغلب سیاستمداران روزگار ما صادق است، ولی، در مورد برخی از آن‌ها، نه؛ چرا؟

▀█▄ بحث
۱.     اضطراب دائمی سیاستمداران امروز از آن روست که می‌خواهند ثابت کنند که عقل آن‌ها می‌رسد و عقل «گذشتگان» و «عوام» نمی‌رسد، و برای تحقق این ادعا، تلاش دائمی و مذبوحانه‌ای را ساز می‌کنند که جز به تنفر بیشتر مردمان نمی‌انجامد. ولی، اگر کسی می‌خواهد مسیر سیاسی خود را با دلی آرام و قلبی مطمئن آغاز کند و در انتها نیز با دلی آرام و قلبی مطمئن خاتمه بخشد، باید الگوی «سیاستمدار خدمت‌گزار» را از اعماق وجود، درک و عملیاتی کند. شعارش را خیلی می‌دهند، ولی، اندک‌اند آن‌ها که براستی عمل کنند، و در این خبط، «حب دنیا»، «رأس کل خطیئه» است.
۲.    اگر نخبگان سیاسی، از خود، تعریفی به مثابه «گروه عقلا» داشته باشند، طوری که به نحوی اهانت‌بار، سایر مردم را «بی‌عقل» قلمداد کنند، و برای خویش، جایگاه و «حقوق» متمایز قائل شوند، آن گاه، واضح است که مردم، سیاستمداران را دوست نخواهند داشت.
۳.    سبک عملیاتی «گروه عقلا»، با استعاره «جامعه فردی است که با حروف بزرگ نوشته شده باشد» توجیه می‌شود، که «سر» فکر می‌کند و «دست‌ها» عمل می‌کنند. این استعاره مآلاً به آن معناست که نخبگان به جای همه، کار تفکر و اعمال حکمرانی را انجام می‌دهند. این دیدگاه، نسبت به مردم به عنوان افرادی که تفکر نمی‌کنند، امروزه، که عصر اطلاعات و توانمندی و تعهد مردم است، قابل تحمل نیست.
۴.    در این راستا، لازم است تا مفهوم «حکمرانی» را از «نخبگان» جدا کنیم. «صنعت سیاسی» این دو را یکی می‌انگارد، اما، با توجه به شرایط امروز عصر اطلاعات، نخبگان، جزیی از روند حکمرانی هستند. در واقع، شکایت مردم امروز، از اصل سیاست و حکمرانی نیست؛ اعتراضی است به منظور رهایی از «نخبگان» که خود را به مثابه «گروه عقلا»، زیادی تحویل می‌گیرند.
۵.    در یک سطح عمیق‌تر، وقتی گستره تنفر مردم از اغلب سیاستمداران دنیای امروز را می‌بینیم، در می‌یابیم که جوهر و گوهر نارضایی مردم از نخبگان سیاسی و، حتی، «نخبگان سیاسی خودپسند» یا همان «گروه عقلا» نیست، بلکه به «صنعت سیاسی» مربوط می‌شود. پای یک ساختار اجتماعی در میان است، بیش از خصال فردی. ما باید خود را از مفاهیم و شیوه‌های «صنعت سیاسی» رها سازیم، که حکمرانی را نحوی تخصص قلمداد می‌کند که مردم از آن بی‌بهره‌اند و در آن ناتوان، و فقط جمعی از «عقلا» درکش می‌کنند.
۶.    جوهر مطلب این است که با پیچیدگی فزاینده اجتماع، هر یک از مردم، حکمران قلمرو محلی و چرخه زندگی خویش هستند، و سیاستمدار، باید به عنوان «خدمت‌گزار» و هماهنگ‌کننده این مدیریت‌های متکثر، خود را تعریف کند، نه به عنوان برنامه‌ریز جامعه از بالا.
۷.    «سیاستمدار خدمت‌گزار»، نیاز دارد تا کار را از طریق مردم، با استفاده از سرمایه دانش، تعهد و «مهارت‌های خودحکمرانی» همه آن‌ها به انجام برساند. مردمی که با مهارت قابل ملاحظه، مشغول زندگی اجتماعی پیچیده خود در روزگار گیج‌کننده امروز هستند، می‌خواهند در مورد کاری که باید پا به پای سیاستمدار انجام دهند توجیه شوند. پس، سیاستمدار باید مدام با مردم خود حرف بزند و اقشار و سلایق مختلف آن‌ها را در جهت اغراض خویش توجیه کند. هر چه در این کار موفق‌تر باشد، همدلی بیشتری را جلب خواهد کرد.
۸.    مردمی که جداً خود را درگیر امور کشور بیابند، در قیاس با افرادی که تنها به اجرای تدابیر و دستورات می‌پردازند، به نحوی مضاعف و قیاس‌ناپذیر، توان فکری و عملیاتی خود را در اختیار کشورداری قرار می‌دهند. نکته فوق العاده مهم این است که، سیاستمدار «گروه عقلا»، در قیاس با سیاستمدار مردمی، چند صد برابر ناکارآمدتر است، چرا که، دانش مردمی که هر یک تکنسین ماهر موقعیت محلی خود هستند را با خود ندارد، و هر چه دستگاه تکنوکراسی خود را برای تحقیق و تصمیم‌سازی قطار کند، باز هم نمی‌تواند ذره‌ای از این خلأ را جبران کند. پس، هم کشور را خوب اداره نمی‌نماید، و هم نفرت مردم را بر می‌انگیزد. روحیه «سیاست خدمت‌گزار» باعث می‌شود رابطه‌ای دو طرفه میان سیاستمدار و مردم شکل گیرد و مردم در این شرایط ترغیب می‌شوند تا به ابداع شیوه‌های جدید برای پیشرفت کشور دست بزنند.
۹.    هر چه با گسترش فناوری اطلاعات، قدرت مردم با سرمایه دانشی بالا افزایش می‌یابد، مردم، بیشتر شبیه شریک و همکار ستاد دولت می‌شوند تا نیروی صف. در این شرایط، موضوع «کنترل»، بتدریج، با تکلیف «تسهیل‌گری»، «پرورش» و «تکامل» جایگزین می‌شود. عملکردهای حکمرانی مرسوم مانند برنامه‌ریزی، سازمان دهی، هدایت و کنترل، بسته به نوع فعالیت‌ها، رفته رفته به عملکردهای «بسیج مشارکتی» تبدیل می‌شوند.
۱۰.    اما، با این تفاصیل، چه چیزی به عنوان «کارویژه»، برای سیاستمدار باقی مانده است؟ سیاست در این فضا، عبارت از روند «تأثیرگذاری» است. هر گاه فردی دیگران را برای تغییر جهت تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات اجتماعی تحت تأثیر قرار دهد، «فعالیت سیاسی» اتفاق افتاده است، چه این تأثیر از رده‌های بالا بر رده‌های پایین اتفاق افتد یا رده‌های پایین بر بالا. در این شرایط کسی سیاستمدار است که این تأثیرگذاری را به نحو مستمر و در سطوح استراتژیک‌تر صورت می‌دهد، ولی، یک نکته ثابت است، و آن این که این تأثیرگذاری دیگر با صرف حضور در یک مسند خاص، به درستی اتفاق نمی‌افتد، بلکه با یک حضور فرهنگی مستمر و پر پشتکار تحقق می‌یابد، و اگر کسی بخواهد خارج از این ریل به فعالیت سیاسی بپردازد، مغضوب مردم خواهد بود. در واقع، سیاستمدار موفق بودن، بیش از آن که بازی با قدرت باشد، یک عمل فرهنگی مؤثر و مستمر است.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.