ماركسیسم ساختارگرا
⇐ طرح مسأله: نقادی لویی آلتوسر به جبرگرایی فلسفی ماركسیستی.
⇐ طرح مفهوم «سطح آخر تحلیل» برای حل جبرگرایی ماركسیستی.
⇐ «زیربنای اقتصادی» یك مفهوم تحلیلی است، نه ترتیبی.
⇐ باید فلسفة ماركسیستی را از علم جامعهشناسی ماركسیستی متمایز كرد: شبیه تمایز میان شیمی/فیزیك.
⇐ باید به جوامع به عنوان مناسبات میان ساختارها نگریست، نه مناسبات میان جوهرها.
⇐ ماركسیسم باید در عین آنكه انسجام منطقی خود را حول فرض زیربنای اقتصادی («بعد شیمیایی») حفظ میكند، ساختارهای نسبتاً مستقل را مفروض بدارد. از همه مهمتر (به زعم آلتوسر) ایدئولوژی را به عنوان یك مجموعة زبانیساختاری.
⇐ پیچیدگی روابط و مناسبات اجتماعی منطقاً و در یك «سطح آخر» قابل تقلیل به امور اقتصادی هست، اما عملاً زندگی واقعی و ملموس نیازمند قوانین كمتر پیچیده، علمی و قابل بررسی تجربی است.
⇐ بازتاب نتایج این طرح مسأله، در كار آلتوسر:
⇐ تحول در روش: آلتوسر با الهام از ساختگرایی فرانسوی برای مطالعة علمی این سطح ساختاری نسبتاً مستقل، به روش تحلیل گفتمان (استخراج پیشفرضهای معناشناختی) روی میآورد؛
⇐ ریشههای ساختگرایی فرانسوی؛
⇐ توجه و افشای ساختارهای معنایی واقعی و پنهان؛
⇐ یك نتیجة مهم از ساختارگرایی زبانی فرانسوی و اعمال آن بر ساختار اجتماعی، آن است كه كنشگران انسانی به خودی خود اهمیت و معنایی ندارند و جایگاه آنهاست كه معنا و مفهوم آنها را متعین میكند.
⇐ تحول در سطح تحلیل: سطح تحلیل از بررسی تبیینكنندههای اقتصادی به تبیینكنندههای ایدئولوژیك/سیاسی/اقتصادی تسری بخشیده میشود.
⇐ در واقع ایدة زیربنا/روبنا از دستور كار خارج میشود.
⇐ همچنین با این تحول در سطح تحلیل، گشایش مهمی در مفهوم طبقة حاكم پدید میآید و میتوان انواع ایدئولوژیك/سیاسی/اقتصادی از طبقة حاكم را مفروض داشت.
یك نمونه؛ اسطورهشناسی رولان بارت
⇐ نقش اسطوره انتقال «تاریخ» (به عنوان امری ساختة بشر) به طبیعت (به عنوان امر عینی و غیر قابل اجتناب) است.
⇐ اسطوره نوعی زبان رده دوم است كه معانی القاء شدة ردة اول را از طریق القاء پیشفرضهای بدیهی انگاشته شده اجتنابناپذیر جلوه میدهد.
⇐ ایدئولوژی بورژوازی برای آنكه خود را به عنوان امر «طبیعی» جلوه دهد، اصل وجود آن را انكار میكند، چرا كه به این ترتیب بورژوا بودن را مساوی انسان بودن جلوه میدهد. گویی هیچ راه دیگر بودن جز بودن به شیوة بورژوازی وجود ندارد.