گی دبور در ”جامعه نمایش“
«روند اثباتگری نمایشی به صرف دور زدن ثابت میشود؛ یعنی با بازآمدن، تكرار شدن و ادامه دادن به ابراز تأیید در یگانه عرصهای كه از این پس جولانگاه هر آن چیزی است كه بتواند علناً تأیید گردد به گونهای كه همه باورش كنند، زیرا كسی شاهد چیزی جز آن نیست. … اكنون دیگر داوری نسبتاً مستقلی كه از آن كسانی بود كه دنیای عالمان را تشكیل میدادند، وجود ندارد. … چیزی كه نمایش بتواند به مدت سه روز از حرف زدن دربارهاش دست بردارد مثل چیزی است كه وجود ندارد» (صص.9-218.).
«بر حسب منافع اساسی سیستم جدید سلطهگری، انحلال منطق با وسایل مختلفی كه همواره با پشتیبانی متقابل از یكدیگر عمل كردهاند، دنبال شده است.
«… بدیهی است كه گفتار نمایشی، افزون بر آنچه به معنای اخص كلمه سری است، هر آنچه را كه مناسب حالش نباشد نیز مسكوت میگذارد. و همواره از آنچه نشان میدهد محیط اطراف، گذشته، انگیزهها و پیامدهایش را كنار مینهد. بنابراین گفتاری به كلی غیرمنطقی است. از آنجایی كه دیگر هیچ كس نمیتواند حرف نمایش را نقض كند، خود نمایش محق است حرف خود را نقض و نمایش گذشتۀ خود را تصحیح كند. طرز برخورد متفرعن خادمانش به هنگامی كه باید روایتی جدیدی و شاید باز هم دروغین از برخی وقایع اعلام كنند این است كه نادانی و سوء تعبیرهای منتسب به مخاطبانشان را تصحیح كنند، حال آنكه خود همانهایی هستند كه تا دیروز با اطمینان خاطر مرسومشان شتابزده این خطا را اشاعه میدادند.
«بدینسان آموزش نمایش و نادانی تماشاگران به غلط همچون عواملی متعارض نموار میشوند، حال آنكه زادۀ یكدیگرند.
«… هر نوع گفتار نشان داده شده در نمایش هیچ جایی برای پاسخ نمیگذارد؛ و منطق اجتماعاً جز در گفت و شنود شكل نگرفته است.
«… سرانجام اینكه منطق آسان نیست؛ و كسی هم خواهان آموزش آن به ایشان نیروده است. هیچ معتادی درس منطق نمیخواند؛ چون دیگر نیازش، و نیز امكانش، را ندارد. این تنبلی تماشاگر در ضمن، تنبلی هر جور كادر روشنفكر نیز هست؛ تنبلی متخصص به سرعت آموزش دیدهای كه در همۀ موارد میكوشد تا محدودۀ تنگ معلوماتش را با تكرار یك مشت استدلال مقتدرانۀ غیرمنطقی بپوشاند» (صص.7-225.).
«عموماً گمان میكنند درست همان كسانی كه خود را انقلابی خواندهاند، شدیدترین ناتوانی را هم در باب منطق از خود نشان دادهاند. … امروزه دیگر نمیتوان نادیده گرفت كه كاربرد به شدت فشردۀ نمایش، همان گونه كه انتظارش میرفت، اكثر آدمهای این دوره را، هر چند بریده بریده و منقطع، ایدئولوژیك بار آورده است. فقدان منطق یعنی تضییع امكان شناسایی فوری آنچه با اهمیت و آنچه كم اهمیت یا خارج از موضوع است؛ آنچه ناسازگار و آنچه برعكس چه بسا تكمیل كننده است؛ میكروب این بیماری به مقدار زیاد توسط متخصصان بیهوش و به هوش آوری نمایش عامدانه به مردم تزریق شده است. معترضان به هیچ وجه از آدمهای مطیع نامعقولتر نبودهاند، منتها نامعقولیت عمومی در آنها شدیدتر به چشم میخورد چون با ارائۀ علنی طرحشان كوشیدهاند به كنش عملی دست بزنند» (ص.227.).
مآخذ:...