فیلوجامعه‌شناسی

”عصبانی“ها

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    مدتی است که در فکرم، بحثی راجع به دو مقطع «عصبانی» در تاریخ سیاسی پس از انقلاب مطرح کنم؛ یکی مقطع «عصبانی»زمان بعد از جنگ و کابینه مرحوم هاشمی، و یکی هم مقطع «عصبانی» بعد از سال هشتاد و هشت.
▬    در آن دوره اول که دوره دانشجویی ما بود، گروه «عصبانی»ها، رزمندگان تازه رجعت کرده از جبهه بودند که برگشتند و دیدند که امور و کرد و کار سیاست با آرمان‌ها فاصله گرفته است. از این قرار عصبانی بودند و جمعی از آن‌ها در قالبی مانند گروه انصار حزب الله، در عمل هم قدری حرکات عصبانی خود را بروز می‌دادند. یادم هست که سه تا از بچه‌های بسیج دانشکده که یکی از آن‌ها سرتیپ سپاه هم بود، به قدری عصبانی شدند که رفتند دم در دانشکده و مانع از ورود دکتر عبدالکریم سروش شدند. چشمتان روز بد نبیند! صبح ساعت هشت این کار را کردند، ساعت دوازده ظهر هر سه از دانشگاه اخراج شدند و هرگز نتوانستند برگردند. خلاصه، آن وقت، هیچ کس حق را به آن‌ها نداد و همه گفتند که رزمنده بودید به جای خود، حالا دانشجو و کاسب و کارگر و خلاصه «شهروند» هستید و باید مؤدب باشید. فی‌الجمله، سرکوب شدند و امروز، اثر چندانی از آن‌ها نیست. امروز طومار هم که در نماز جمعه می‌نویسند، شمار انبوهی بر سرشان می‌ریزند و می‌خواهند که ساکتشان کنند. این، نسل اول «عصبانی» ها.
▬    نسل دوم «عصبانی»ها، زمانی به خیابان‌ها آمدند که انتخابات هشتاد و هشت مغلوبه شد. دیگر برای حزب اللهی‌ها، جا افتاده بود که عصبانیت راه به جایی نمی‌برد، از این روی آرامش مثال زدنی‌ای داشتند، ولی در عوض، بر و بچه‌های اصلاح‌طلب دانشکده ما عصبانی و عبوس بودند. خلاصه کار عصبانیت را به آن جا رساندند که یکی از آن‌ها، رئیس وقت گروه و عضو عالی‌رتبه شورای عالی انقلاب فرهنگی را «گاز گرفت»؛ آن‌ها پخش صوت را با صدای بلند، پشت در کلاس روشن کرده بودند که «یار دبستانی من...» و صدای آن را آن قدر بلند پخش کردند که صدای استاد به دانشجویان نمی‌رسید؛ آن‌ها سعی کردند کلاس‌ها را به تعطیلی بکشانند و نکته جالب این که هیچ یک از آن دانشجویان اخراج نشدند. این هم، نسل دوم «عصبانی»ها.
▬    ... و من فکر می‌کنم که آن نسل عصبانی بعد از جنگ چرا عصبانی بود و این عده چرا عصبانی هستند؛ آن نسل «عصبانی» بعد از جنگ، صدها تن از دوستان عزیزتر از برادر خود را در کنار خود افتاده به بالین خون دیده بودند؛ چهره خونین آن‌ها را می‌بوسیدند و به جنگ ادامه می‌دادند؛ بعد از تحمل این مصائب، از جبهه‌ها برگشتند و به دانشگاه آمدند و دیدند که سر کلاس‌ها به خون شهدا خیانت می‌شود؛ این طور بود که  و «عصبانی» شدند؛ یادم هست که یکی از بچه‌های ورودی ۷۳ بود، به نام آقای صبوری؛ آزاده بود، یعنی اسیر آزاد شده؛ جانباز هم بود، یعنی فک پایینش مصنوعی بود و خلاصه نیم صورت را نداشت؛ با این حال موقع ظهر، اذان بلندی جلوی نمازخانه دانشکده می‌گفت؛ بعد می‌رفت سر کلاس دکتر ... که به آقای هاشمی که آن موقع به عنوان فرمانده جنگ مورد احترام این بچه‌های از جبهه برگشته بود، با بی‌ادبی می‌گفت: «اکبر ...». و یادم هست که صبوری با ناراحتی می‌آمد به جلسه بسیج و می‌گفت که این فحاشی را سر کلاس علمی دانشگاه شنیده است و به سختی سکوت کرده است، ولی باید بچه‌های بسیج دست جمعی به ایشان تذکر دهند که عاقبت هم تذکری ندادند و آن استاد به منش خود ادامه داد که داد.
▬    ... و حالا «عصبانی» های هشتاد و هشتی چه از دست داده‌اند که این قدر عصبانی هستند؟ انتخابات هشتاد و هشت برگزار شد و یک آقایی به رغم بعضی دیگر که ثبت نام نکردند، ثبت نام کرد، و به وقت ثبت نام در انتخابات متعهد شد که به قانون اساسی و ولایت فقیه و قانون انتخابات پایبند باشد، که نماند. هوادارانش را به خیابان‌ها فراخواند و تلاش کرد تا فرجام انتخابات را نه از صندوق‌ها که از کف خیابان و سطل‌های زباله و تابلوهای فرو افتاده تعیین کند که نشد و بدعتی روی نداد و میراث چهارمین انقلاب مشروطه و مردم‌سالار دنیا سالم باقی ماند. خشونت‌هایی به بار آمد و تلفاتی از هر دو طرف بر جای ماند. من وارد ریز تعیین مسؤولیت حقوقی این تلفات نمی‌شوم، ولی به هر حال این گروه دوم «عصبانی»ها، یا ناراحت از تقلب ادعایی در انتخابات بودند، یا ناراحت از رویدادهای پس از آن؛ به هر حال عرض و طول این ناراحتی ابداً و اصلاً با عرض و طول فجایعی که نسل اول «عصبانی»ها تجربه کرده بودند و از ناسازگاری سیاسی با آن همه فداکاری و ایثارگری، «عصبانی» بودند نیست.
▬    خلاصه خوب که دقت می‌کنم می‌بینم که تاریخ گذشت و گذشت و گذشت، تا معلوم شد که انگ خشونت‌طلب و «عصبانی» و ...، چقدر برای نسل اول «عصبانی»ها، نا برازنده است، و من این را از الطاف ویژه خدا به آن نسل می‌دانم. تاریخ گشت و گشت و گشت، تا معلوم شد کسانی که با خونسردی آن‌ها را به آرامش دعوت می‌کردند، در مواجهه با مصیبتی که ابداً عرض و طول آن مصائب را نداشت، چقدر بی‌صبر و کم‌حوصله و «عصبانی» هستند؛ و این بود ترجمه عینی آیه شریفه «ان الله یدافع عن الذین امنوا». کارگزاران و اصلاح‌طلبانی که در آن سال‌های دهه هفتاد وجهه روشنفکری اختیار می‌کردند، و بسیجی‌ها را خشونت‌طلب و زیاده‌خواه معرفی می‌کردند، امروز باید اعتراف کنند که به وقت امتحان، خیلی کمتر از بسیجی‌های سرخورده از سیاست، کارگزاری و اصلاح‌طلبی خویشتن‌داری کردند و وقایع سال هشتاد و هشت را رقم زدند و همچنان هم کش می‌دهند. دیگر، عنوان خشونت‌طلب و «عصبانی»، برچسب نچسبی برای بر و بچه‌های جنگ است، و بیشتر به کسانی می‌چسبد که سر هیچ و پوچ و بر سر یک گمان، سطل آشغال آتش زدند و تابلوی بانک پایین آوردند و سرباز برهنه کردند و استاد دانشگاه گاز گرفتند و مسجد آتش زدند و هزار و یک کار خشونت‌بار دیگر، و مالیات چندانی هم بابت آن جنایات پرداخت نکردند؛ حداکثر «حصر». بعد از این رویدادهاست که خویشتن‌داری نسل «ایثارگران»، خیلی زیبا و «قشنگ» به نظر می‌رسد. تاریخ که بگذرد، عظمت آن نسل بیشتر هم معلوم خواهد شد. این نکته مهمی در تاریخ سیاسی ایران است و خواهد بود.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.