فیلوجامعه‌شناسی

چرخ فلک سیاست و ”آقای هاشمی“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    جوانان که این‌ها را می‌شنوند تعجب می‌کنند...
▬    در آن سال‌ها که جمله «هیچ کس برای من آقای هاشمی نخواهد شد» دهان به دهان نقل می‌شد، و بسیار قبل از آن به هنگام فرماندهی جنگ و سرداری سازندگی، ما هوادار سرسخت «آقای هاشمی» بودیم؛ ما در مقابل کلوپ روزنامه کیهان «آقای خاتمی»، «دفتر تحکیم وحدت»، مجله کیهان فرهنگی «آقای سروش»، و بعدها هفته‌نامه عصر مای «آقای بهزاد نبوی» و کلوپ روزنامه سلام «آقای موسوی خوئینی‌ها»، در مقابل همه این‌ها، ما هوادار سرسخت «آقای هاشمی» بودیم. من و برادر شهیدم، روزنامه «اطلاعات» می‌خواندیم و اکیداً «کیهان»ی نبودیم. خلاصه «روحانیتی» بودیم و «روحانیونی» نبودیم. «آقای هاشمی» هم «روحانیتی» محسوب می‌شد، و در مقابل، «آقای میرحسین موسوی» و «آقای کروبی» و «آقای خاتمی»، «روحانیونی» به حساب می‌آمدند. سیاستمدارانی رویاروی هم. در مقابل جریان به اصطلاح چپ یا «روحانیون»، «آقای هاشمی» در کنار چهره‌های دیگری مانند «آقای ناطق نوری» یا «آقای روحانی»، از اهالی جناح راست یا «روحانیت» محسوب می‌شدند. جوانان که این‌ها را می‌شنوند تعجب می‌کنند. پس چطور این چهره‌های متعارض با هم یکجا جمع شده‌اند؟
▬    آستانه انتخابات ۱۳۷۶، آخرین نقطه‌ای بود که به خوبی نشان می‌داد که «آقای هاشمی» در کجای این مختصات سیاسی به سر می‌برد. درست در آستانه انتخابات ۱۳۷۶، ایشان در خطبه‌های نماز جمعه همه را مبهوت کردند. در اظهار نظری که ریز و زیرکانه، دلالت ضمنی داشت بر تلاش هواداران آقای ناطق نوری برای تقلب در انتخابات، عملاً از «آقای خاتمی» حمایت کردند، و این نقطه آغاز تغییر فاز «آقای هاشمی» محسوب شد. «آقای ناطق نوری» اولین ضربه کاری را به مثابه خنجری از پس دریافت کرد. از جایی که تصورش را هم نمی‌کرد. و این‌چنین بود که «آقای ناطق نوری» شکست خورد، و دوران افسردگی سیاسی او کم کم آغاز گردید، هر چند که بعداً همه تقصیرها را گردن «آقای احمدی‌نژاد» انداخت.
▬    ولی هواداران «آقای خاتمی» که به نحو سمبلیک در روزنامه «سلام» جمع بودند، همچنان بر خط پیشین پیکار می‌کردند، و «آقای هاشمی» را نه دشمن شماره دو، که دشمن شماره یک خویش می‌دانستند. حاصل، مقالات، تزها و ستون «الو سلام» بود. نهایتاً کتاب مهم «عالیجناب سرخ‌پوش» در آمد. «آقای هاشمی»، صراحتاً توسط اکبر گنجی، به دست داشتن در قتل‌های زنجیره‌ای متهم شد. در این میان، «خانم فائزه هاشمی» آشکارا به فهرست اصلاح‌طلبان وارد شد، و خانواده «آقای هاشمی» که معمولاً بسیار عاطفی هستند، متحداً به آن سمت گرایش پیدا کردند. یک سالی از تعطیلی «سلام» گذشت تا همه چیز تغییر کرد. اکبر گنجی به انگلستان پناهنده شد و باقی اعضا تغییر فاز دادند و پذیرفتند که «خاندان هاشمی» به اردوی اصلاح‌طلبان یا «روحانیونی»ها وارد شده است.
▬    این بود، تا چرخ فلک «آقای احمدی‌نژاد» به گردش افتاد. چرخ فلک «آقای احمدی‌نژاد»، نیرویی داشت که بسیاری را از فرط خصومت با خود از راه به در کرد. ولی «آقای هاشمی»، معمولاً با بقیه فرق داشتند. با این که در انتخابات ۱۳۸۴، میدان را واگذار کرده بود، انتظار می‌رفت که موضوع را شخصی نکند. ولی هر سیاستمداری حلقه‌ای از مشاوران را حول خود دارد، و برای «آقای هاشمی»، خانواده و خاندان بخش مهمی از این حلقه مشاوران بود. روزگار سخت «آقای هاشمی» شروع شد. در یک سوی، «خاندان هاشمی»، و در سوی دیگر، خودش و سوابقش و دوستان «روحانیتی»اش. مشهور بود که گاه این سختی بسیار بالا می‌گرفت ...
▬    سال ۸۸، «آقای هاشمی» در خطبه نماز جمعه اعلام کردند که «مردم» نسبت به نتیجه انتخابات شک دارند و مآلاً حق را به کسانی که آن‌ها را «مردم» می‌نامیدند بخشیدند. نهایتاً ضدیت با چرخ فلک «آقای احمدی‌نژاد»، «آقای هاشمی» را در یک آزمون فیصله‌بخش، به غیراصولی‌ترین قضاوت زندگی رساند. انتخاباتی برگزار شده بود. مردان نهضت آزادی که همواره مورد تاخت و تاز «آقای هاشمی» بودند در این انتخابات‌ها ثبت نام نمی‌کردند چرا که حاضر به امضای دروغ تعهد و پایبندی به قانون انتخابات نبودند، ولی «آقای میرحسین موسوی» و «آقای کروبی» آن تعهد و پایبندی را امضاء کرده بودند، ولی پس از انتخابات زیر امضای خود زدند، و حاضر به پذیرش رویه‌های قانون انتخابات برای فرجام‌خواهی نشدند. آن‌ها به رغم شعار «دروغ ممنوع»، در اظهار نامه ثبت‌نام انتخابات، آشکارا مرتکب دروغ شده بودند. ولی «آقای هاشمی» عملاً از آن‌ها حمایت کرد. حالا دیگر «آقای هاشمی» هیچ نسبتی با آن «آقای هاشمی» «روحانیتی» نداشت. او سال‌ها مرد قانون بود، ولی اکنون، از خروج کنندگان بر قانون حمایت می‌کرد.
▬    در این چرخ فلک، از خود می‌پرسم که ما چرخیدیم یا «آقای هاشمی»؟ زمانی ما حامی سرسرخت آقای هاشمی بودیم، ولی امروز ما این طرف ایستاده‌ایم و هواداران آقای هاشمی با آن شمایل، آن ور. ما چرخیدیم یا «آقای هاشمی»؟ و هر چه فکر می‌کنم در می‌یابم که من و برادر شهیدم، پایمان در قطعه ۲۹ بهشت زهرا گیر کرد و نچرخیدیم. ما روی پایبندی به ولایت فقیه، قانون اساسی، و میراث خون شهیدان و امام خمینی (ره) ماندیم. ما برای قانون انتخابات حرمت قایل شدیم و عصیان سبزها را علیه آن و علیه رهبری و علیه آرمان فلسطین و علیه بسیاری از ارزش‌ها، بد و زشت شمردیم. ما در خاک قطعه ۲۹ بهشت زهرا فرو رفتیم،  و آن‌ها در چرخ فلک سیاست گردیدند و مواضعی گرفتند که دیگر با این اصول نمی‌خواند. «اکنون این مبارز کهن‌سال در محضر محاسبه‌ی الهی با پرونده‌ای مشحون از تلاش و فعالیت ”گوناگون“ قرار دارد»؛ گوناگون... گوناگون...
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.