دکترحامدحاجیحیدری/ الهامنصرتی
گزارش رساله پایاننامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی 1390
← قلبهایی زندگی میکنند، افسرده و غمگین و بدبین ...
← احساس ناخوشایند دویدن و نرسیدن.
← آن طور که در احوال آنان، و قیاس با احوال انسانیت انسان، غور کردهام، این احساس ناخوشایند آنها، به فاصله گرفتن از ”حیات دینی“ باز میگردد. به فاصله گرفتن از روح و روان دین بازمیگردد.
← میخواهم به آنها بگویم که ”مسلمانان! مسلمانان! مسلمانی ز سر گیرید!“
← نمیخواهم بگویم که آنها کافرند، ...
← ولی میخواهم بگویم که وقتی دست خود را در دست ”سروش“ گذاشتند، ...
← و هر یک، کم یا بیش، با او تا ارتداد و انکار نبوت نبی، ...
← و تقدیم جایگاه ”ولی“ و ”خط امام“، به ”دموکراسی“ و ”مردمی“ که خودشان هم در تیرماه هشتاد و چهار نمیتوانستند باورشان کنند، ...
← و تا نفی تقدس کتاب مقدس پیش رفتند، ...
← و وقتی آسفالت شدند، و کافران از آنها جادهای به سوی ملک مسلمین ساختند، ...
← و چهره همقطاران خود را بر روی صفحه BBC دیدند، ...
← و از راه خود باز نگشتند، ...
← آنگاه، قلبها بیمار و وارونه شدند. حق را باطل، و باطل را حق دیدند.
← آنان از تیپولوژی قلب مؤمن/ قلب کافر، از قطب قلب مؤمن فاصله گرفتند، و به سوی حضیض قلب کافر رهسپار شدند.
← اینگونه، قلبها بیمار شدند.
← کاش از این راه بازگردند.
----------------------------------------
أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ
انعام/ 122
----------------------------------------
← قلب مؤمن، پاک است، و به خواست خدا، تطهیر شده است (“امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ”- حجرات/ 3)، ولی قلب کافر، مدام، گیر میدهد و انکار میکند، و از سر ناپاکی، دنیا را نیز ناپاک و ”دروغ“ میانگارد (“أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ”- صف/ 5). هر چه از او میپرسی که چرا فکر میکنی که در انتخابات پارسال تقلب شده است؟ بگو تا ما هم با تو همراه شویم. میگوید: نمیتوانم اثبات کنم، ولی اصل ماجرا چیز دیگری است! کاسهای زیر نیمکاسه است.
← قلب مؤمن زنده است (“أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ”- انعام/ 122)، ولی قلب کافر از فرط ناراستی و تناقض، ”خوب کار نمیکند“ و به صاحب خود ”راست“ نمیگوید (“فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ”- بقره/ 10، مائده/ 52، انفال/ 49، توبه/ 125، حج/ 53، احزاب/ 12، احزاب/ 60، محمد/ 20 و 29، مدثر/ 31).
← قلب مؤمن، با صبر و حوصله و مستظهر به سعه صدر است (“رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي”- طه/ 25)، اما قلب كافر مُهر خورده است و انگار سخن حق دیگران را نمیشنود (“طَبَعَ اللَّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ”- توبه/ 93، نحل/ 108، محمد/ 16).
← قلب مؤمن، اول حق را دیده است و دنیا را به عینک حق میبیند و خلاصه، ايمان دارد (“كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الايمانَ”- مجادله/ 22)، ولی قلب كافر گرفتار حجابهای ریز و درشت است (“جَعَلْنا عَلي قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً”- انعام/ 25، كهف/ 57).
← قلب مؤمن را خدا به راه راست هدايت میکند (“مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ”- تغابن/ 11)، ولی ظلمت، به قلب كافر مسلط گردیده است (”رانَ عَلي قُلُوبِهِمْ”- مطففين/ 14).
← بر قلب مؤمن، آرامش و سکون و سكينه مستولی گشته است (“السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ”- فتح/ 4)، و قلب كافر قفل شده و کوشش روانشناسان و روانپزشکان نیز برای تسکین آن فایدهای ندارد (“أَمْ عَلي قُلُوبٍ أَقْفالُها”- محمد/ 24).
← قلب مؤمن متحد با قلوب دیگر مؤمنان است (“وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ”- انفال/ 63)، ولی قلب كافران گرفتار تفرقه و بیاعتمادی و زوال ”سرمایه اجتماعی“ است (“تَحْسَبُهُمْ جَميعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُون”- بقره/ 7).
← قلب مؤمن، به آنچه باید نظر کند، نظر کرده است. آن را به ”عین الیقین“ زیارت کرده، و با ”حق الیقین“ به آن اطمينان یافته است (“أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ”- رعد/ 28)، ولی قلب كافر را انگار برگرداندهاند. روشنفکر است. خیلی چیزها را میفهمد. ولی آن چیز را که باید بفهمد، نمیفهمد. اینکه او مرکز دنیا نیست. عالم، خدایی دارد، و روشنفکر باید روی خود را به سوی او کند، و از دیگران روی بگرداند. این را نمیفهمد، و در عذاب است که چرا دنیا به کام او نمیگردد (“صرف الله القلوب”- توبه/ 127).
← فیالجمله، قلب مؤمن، آکنده از شفا و سلامت است (“وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ”- توبه/ 14) و قلب كافر، گرفتار قساوت و ”دیرباوری“ (“جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً”- مائده/ 13).
در نتیجه...
• بهرهي 40. قساوت قلبها و دیرباوری روانها و زیادی روشنفکر شدن، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق ميدهد.
← تا کنون، چهل رهنمود از مصحف شریف آموختیم. صد و چهل و پنج رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بیدینی با ما همراه باشید...
هوالعلیم